دختر مهربون ما نفس و عمرما میوه ی خوشمزه ی عشق ما یاسمن گلدختر مهربون ما نفس و عمرما میوه ی خوشمزه ی عشق ما یاسمن گل، تا این لحظه: 12 سال و 2 روز سن داره

پرنده ی کوچک خوشبختی ما یاسمن جان

اشتباهات لپی خنده دار مامان شبنم1

1391/9/11 16:20
359 بازدید
اشتراک گذاری

٢٤-٠٦-١٣٩١

قهقهه

دیشب مثل اینکه خیلی خوابم می اومد

وسط خواب و بیداری از بابایی پرسیدم میوه می خوری اونم گفت آره چی داریم؟

در جوابش گفتم سیب و پرتقال و یه سری میوه های متفرقه!!!!!!!!!!!!مثل انجیر انگور و ...

قهقهه

قهقهه

قهقهه

 

یه روز نشسته بودیم و داشتیم به خاطرات همدیگه گوش می کردیم

بابایی گفت:من یه کره داشتم که یه اتفاقی افتاد وشکست و من خیلی ناراحت شدم

من هم با کمال جدیت گفتم:عیبی نداره ناراحت نباش خودم برات یه دونه کره جهانشو می خرم

بابایی اول فکر کرد دارم مسخره اش می کنم

اما بعد که دقیق شد فهمید که دارم جدی می گم خنده اش گرفت

اون روز دوتایی خیلی خندیدیم

آخه اشتباه من خیلی بزرگ بود

فکر کن اگه تو دانشگاه همچین اشتباهی میکردم چی می شد...!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

 

١٣٨٦

سال ١٣٨٦ که تازه تونسته بودم بعد از یک تصادف وحشتناک سلامتیم رو بدست بیارم  خواستم نذرم رو ادا کنم با عمه منصوره رفتیم یک بسته شکلات خریدیم و باز کردیم و همونجا توی خیابون همینطور که داشتیم آهسته راه می رفتیم پخشش کردیم

بعد وارد یک خیابون فرعی شدیم همینطور مشغول پخش نذری بودیم ساعت تقریبا ٤ بعداز ظهر بود و هواهم گرم.

من می دیدم وقتی داریم به مردم شکلات تعارف می کنیم همه بلا استثنا یه طوری نگاهمون می کنن

خلاصه تقریبا ٣-٤تا شکلات ته بسته مونده بود که اون رو جلوی یکی از کسبه که مرد مسنی بود گرفتیم تا برداره و اون برای تشکر گفت دخترام دستتون درد نکنه اما نگهش می دارم اذان کخ شد روزه ام رو با این شکلان نذری باز می کنم

من و عمه در حالیکه یکه خورده بودیم به هم نگاه کردیم نمی دونستیم خجالت بکشیم یا به اشتباه خودمون بخندیم

تازه اون لحظه متوجه شدیم روز اول ماه رمضانه

از شرمندگی مردم روزه دار لب تشنه شکلاتهای باقی مونده رو داخل جیب گذاشتیم و به طرف خونه حرکت کردیم

من هیچ وقت این اشتباهم رو فراموش نمکنم چون ناخواسته حرمت ماه رمضان و مردم روزه دار رو از بین برده بودم و از خدا خواستم ازم بگذره

خجالت

خندهقهقهه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)