دختر مهربون ما نفس و عمرما میوه ی خوشمزه ی عشق ما یاسمن گلدختر مهربون ما نفس و عمرما میوه ی خوشمزه ی عشق ما یاسمن گل، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 23 روز سن داره

پرنده ی کوچک خوشبختی ما یاسمن جان

ساری - مشهد7تا11شهریورماه 1391

ساری ٠٧-٠٦-١٣٩١ با مامانی اینها عازم ساری شدیم تا به خونه ی عموعباس بریم اونها دوتا فرزند دارن به اسامی نگار و نیما که میشن دختر عمو و پسرعموی مامان سرکار خانم یعنی من.نگارجون هم که همه میدونن چقدر دوستش داری زندایی شماست یه چهارسالی هست که عروس ماشده.ماهم خیلی دوستش داریم.خیلی خانم خوبیه. جاده خیلی شلوغ و هوا خیلی گرم بود ما راه ٤-٥ساعته را در ١٧ ساعت پیمودیم وقتی رسیدیم تقریبا همه هلاک بودیم. یک شب خونه ی عمو بودیم و صبح روز بعد عازم مشهد شدیم.   مشهد ٠٨-٠٦-١٣٩١ امروز راهی مشهد شدیم .زیاد عجله نداشتیم.آروم آروم می رفتیم.بعضی وقتها برای خوردن بعضی وقتها برای سرویس بهداشتی و بیشتر وقتها برای رسیدگی به تو ...
9 آبان 1391

خاطرات مشهد25-03-1391-شاه عبدالعظیم-

      با بابایی سه تایی رفتیم مشهد -شرح در ماجراهای ماسه تا-یه شرح اضافه برای این سفر برات دارم که با عنوان مشهد٢٥-٠٣-٩١ در این وبلاگ ثبت می کنم .اما فقط تو می تونی بخونیش.خصوصیه مامانم.               راستی بعضی از عکسهای این سفر رو ببین: یاسمنم! در اینجا من وتو وبابایی توی هواپیما نشستیم و داریم میریم به سمت شهر مشهد پابوس امام رضا(ع) و تو اولین بارته که با هواپیما سفر می کنی. تازه رسیدیم و در هتل قصر الماس مستقر شدیم.زودی لباسهات رو عوض کردم و این لحظه ات رو ثبت کردم.دوستت دارم عزیز دلم. آماده ات کردم تا بریم نهاربخوریم البته تو ناهارت رو...
25 مهر 1391

خاطرات بابلسر(تابستان 1390)

بابلسر تابستان ٩٠ شرح در ٩ماه انتظار فقط اضافه کنم که مامانم دعوام کرد وقتی متوجه شد که ممکنه تو باشی و من بی توجه به این مسئله در آب دریا آب تنی کردم .آخه آب دریا خیلی وقتها اصلا تمیز نیست. ...
25 مهر 1391
1