١١/٠٩/١٣٩١ صبح مامانی زنگ زد که می خوان بیان به من و تو که سرماخوردیم سر بزنن هنوز چند دقیقه نگذشته بود که باهاشون تماس گرفتم که بگم اگه توی شهرکشون از شیرت پیدا میشه برات چندتایی بخرن هنوز حرفی نزده بودم که مامانی گفت که دایی میلاد تصادف کرده و ما داریم میریم پیشش خیلی نگرانش شدم لما فرصتی نبود که ماهم بریم اونا عجله داشتن زنگ زدم با دایی صحبت کردم می خواست بره رادیولوژی مثل اینکه پاش آسیب دیده خداکنه نشکسته باشه که مصیبته. راننده زده و در رفته -میدون آزادی اون طرفها چقدر آمها می تونن بی وجدان باشن حالا هم منتظرم بابایی بیاد بریم خونه ی مامان فلور ببینیم دقیقا چی شده اینطور که معلومه باید از اورتوپد و پزشکی قانونی نامه بگ...