خاطرات مشهد25-03-1391-شاه عبدالعظیم-
با بابایی سه تایی رفتیم مشهد -شرح در ماجراهای ماسه تا-یه شرح اضافه برای این سفر برات دارم که با عنوان مشهد٢٥-٠٣-٩١ در این وبلاگ ثبت می کنم .اما فقط تو می تونی بخونیش.خصوصیه مامانم.
راستی بعضی از عکسهای این سفر رو ببین:
یاسمنم! در اینجا من وتو وبابایی توی هواپیما نشستیم و داریم میریم به سمت شهر مشهد پابوس امام رضا(ع) و تو اولین بارته که با هواپیما سفر می کنی.
تازه رسیدیم و در هتل قصر الماس مستقر شدیم.زودی لباسهات رو عوض کردم و این لحظه ات رو ثبت کردم.دوستت دارم عزیز دلم.
آماده ات کردم تا بریم نهاربخوریم البته تو ناهارت رو چنددقیقه ای هست که نوش جان کردی.
در رستوران هتل هستیم .تو خوابی و بدون که تمام مدت صرف ناهار توی بغلم بودی و من خیلی مراقب بودم لباست کثیف نشه .آخه مامانم این اولین لباسیه که وقتی تو هنوز متولد نشده بودی برات خریدیم.
و نمی دونی وقتی تو بغلم بودی ناهارم چقدر خوشمزه تر شد گل دختر مامان.
دیگه عصره.بابایی خیلی دوست داشت باهات یه عکس خوشگل بگیره.هردوتون رو خیلی خیلی خیلی دوست دارم.
الانم شب شده و تو و بابایی دارین می خوابین اما یه مشکلی هست:
تقریبا داری له میشی دخترم
الان میام نجاتت میدم.
١-شاه عبدالعظیم حسنی -شهر ری-تابستان ٩١
ما سه تا رفتیم زیارت.خوشحالیم که باهم هستیم.
عکسهاش:
با مامانی اینها قسمت شد دوباره بریم زیارت .خوب خدارو شکر.تا حالا نمام مسافرتهات به اماکن مذهبی بوده به جز بابلسر. امیدوارم سفرهای زیادی باهم بریم گلم.
این هم عکسهاش:
ای بابا هنوز عکسها رو وارد کامپیوتر نکردیم
در اسرع وقت بهش می پردازم.