تا تو را دارم غمی نیست
آتشی در قلبم روشن ساختی تند وسرکش.
آتشی که می تواند سرسخت ترین کوههای یخی را فرو بریزد
خورشید را ذوب کند و موجها را بسوزاند.
...
هیچ شمعی را طاقت سوختن در این آتش نیست
و هیچ پروانه ای نمی تواند به آن نزدیک شود به جز من
تو این آتش را در قله ی قلبم آنجا که در میان عشق گم شده است روشن ساختی.
اگر همه ی واژگانم بسوزند غمی نیست. تا تو را دارم غمی نیست.
فقط پنجره ای خواهم خواست
پنجره ای که رو به جاده ی آمدنت باز شود تا هرشب با خاطراتت روی سنگفرشهای آن قدم بزنم
فقط کمی هوا خواهم خواست هوایی که از بوی خوش تو معطر باشد.
همینقدر کافیست؛
هرشب که چشم به دنیا می بندم
و هرصبح که طلوع خورشید را حس می کنم به یاد تو هستم
و این گرمترین لحظه های من است
٢٧/١٠/١٣٩١
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی