دختر مهربون ما نفس و عمرما میوه ی خوشمزه ی عشق ما یاسمن گلدختر مهربون ما نفس و عمرما میوه ی خوشمزه ی عشق ما یاسمن گل12 سالگیت مبارک

پرنده ی کوچک خوشبختی ما یاسمن جان

دکتر میگه طبیعیه!!!!

١٠/٩/١٣٩١ بازم سرما خوردی.بازم تب کردی.... از ٢٥/٠٨/١٣٩١که یک دفعه تب کردی و دوباره سرماخوردی و یک شب نگرانی در بیمارستانهای تهران و... هنوز سلامت نشدی به دکترمیگم چرا اینقدر سرمامیخوره؟ میگه ١٢٠ نوع ویروس سرماخوردگی داریم هردفعه یه جاشو درگیرمیکنه میگم چیکارکنیم سرمانخوره؟ میگه دستتاتونو که روزی ١٠٠دفعه میشورید هیچ  شیرهای آب راهم بایدبشورید   ای مادر !من یکی که مادرم رو دق دادم تا بزرگ بشم از بس هرشب تا صبح اونهاروآواره ی بیمارستانها می کردم باز جای شکرش باقیه که تو به بابایی رفتی و هفته ای یک بار می ریم پیش دوستت آقای دکتر عزیزم بزرگ که شدم هم باز بامسایلی که پیش اومد نقسش رو هر دقیقه بریدم تو هم تا بزرگ بشی من ...
11 آذر 1391

یک شب نگرانی در بیمارستانهای تهران

تب در کودکان بسیار خطرناک است!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! پریروز یهویی تب کردی و تبت هم خیلی بالا بود .زنگ زدم و دکترت بعداز ظهر ساعت ٣:٣٠ وقت داد بابا سر موقع اومد سه تایی رفتیم دکتر.   اون هم گفت که سرما خوردی اما این یه ویروس جدیده افتاده بین کودکان.دارو داد و طریقه ی پاشویه ی جدید رو بهمون یاد داد .شیرت رو هم عوض کرد و گفت باید روزی ٣وعده هم حتما غذابخوری.اومدیم خونه .هرچی بهت استامینوفن دادیم شیاف گذاشتیم پاشویه کردیم تبت می اومد پایین اما دوباره از قبلش بالا تر می رفت.البته دکتر گفته بود که ٤٨ساعت در این نوع ویروس طول می کشه که تب بیاد پایین اما تب خیلی برات خطرناک بود مثل یه غول بیابونی تبت ج...
27 آبان 1391

یه اتفاق جالب و حیرت آور

   دختر عزیزم !   ٤ماه پیش یعنی وقتی دو ماهت بود یه عروسک کاموایی خیلی خیلی خیلی خیلی خوشگله با بابایی برات از فروشگاه هایپراستار خریدیم اما تو تا امروز ندیده بودیش... اصلا یادم رفته بود که بهت نشونش بدم امروز چندتا از عروسکهات رو نشونت دادم زیاد خوشایندت نبود اما تا این عروسک رو نشونت دادم همچین بغلش کردی که انگار خواهری برادری چیزیته و دیگه ولش نکردی و تا یکی دو ساعت همینطور هی بغلش می کردی و باهاش حرف می زدی           دخترم خیلی دوست دارم زودتر بزرگتر بشی و ببینم چه اسمی رو ی عروسکهات بخصوص این یکی میذاری. به امید اون روز جیگر طلای مامانی.   ...
25 آبان 1391

مژده مژده

امروز دوشنبه 16آبان ماه 1391 در ساعت 40دقیقه ی بامداد دومین دندان شیری تو نازنینم جوانه زد و      من و بابایی خیلی خوشحال شدیم به عمه منصوره  زنگ زدم و این خبرقشنگ رو دادم.اونهاهم اومدن و بهت تبریک گفتند. این بار اولین کسی که خبر دندان دومت رو شنید خاله شقایق بود. تازه اون موقع شب به مامانی هم زنگ زدم و این خبرخوش رو دادم.
25 آبان 1391

یاسمن و قرآن

روی دیوار کناری آشپزخانه سوره ی حمد را چسبانده ام دیروز وقتی آن را برایت خواندم ساکت شدی گوش کردی وقتی خواندن قرآن تمام شد لبخند زدی مثل اینکه برایت آشنا بود و شروع به نوازش آن کردی. مامانی میدونستی من وتو باهم وقتی تو توی شکمم بودی ٣بار قرآن را ختم کردیم؟١بار عربی٢بار فارسی قربونت برم گل مهربونم.   ...
18 آبان 1391

مراسم دندون سری یاسمن جونم

١٥-٠٨-١٣٩١ یکشنبه دندون سری یا همان آش دندانی     در شمال رسم بر آن است که مادر دختر یعنی مادربزرگ مادری کودک آش دندانی را هنگامی که سر دندان تازه از لثه بیرون می آید میپزد و باید حتما از هفت همسایه و بیشتر قسمت شود که شامل انواع و اقسام حبوبات از جمله نخود لوبیاسفید لوبیا قرمز لوبیا چیتی ماش گندم جو عدس و ... می باشد بعضی مواقع قبل از جوانه زدن اولین دندان این کار انجام می شود تا کودک بدون زحمت و آسانتر این مرحله را پشت سر بگذارد. اما به آن دلیل که هردو مادر بزرگ حق دارند خواسته ها و آنچه را که از صمیم دل دوست دارند انجام دهند را به اجرا در آورند و از آنجا که هردو بی نهایت تو رادوست داشته و محبت ویژه ای به تو دارند ه...
18 آبان 1391

یک خبر خوش : یاسمن بالاخره دندون درآوردی!!!!!!!!!!!!

 عید سعید غدیر-١٣/٠٨/١٣٩١ امروز دقیقا ٦ماه و ١روزته و دقیقا در ساعت ١١:١٠ دقیقه صبح دندون کوچولوی بامزه ی تو از لثه های شیرینت زد بیرون و به این دنیا سلام کرد. داستان دندون در آوردن یاسمن جونم :   رفته بودیم عید دیدنی خونه ی مامان نسرین و بابا حبیب و همینطور احوال بابا حبیب رو که سرماخورده بود بپرسیم همینطور که داشتیم صحبت می کردیم یهو عمه منصوره شروع کرد به بالا و پایین پریدن و یهو داد زد ا دندون در آورده یاسمن دندون در اورده اون موقع تو توی بغل مامان نسرین بودی و داشتین باهم بازی می کردین. الهی شکر خدارو صدهزار بار شکر می کنم که تو و بابایی رو به من هدیه داده عزیز دلم. وقتی متوجه دندون در آوردنت شدیم دویدم سمتت و...
13 آبان 1391