دختر مهربون ما نفس و عمرما میوه ی خوشمزه ی عشق ما یاسمن گلدختر مهربون ما نفس و عمرما میوه ی خوشمزه ی عشق ما یاسمن گل، تا این لحظه: 12 سال و 6 روز سن داره

پرنده ی کوچک خوشبختی ما یاسمن جان

یک شب نگرانی در بیمارستانهای تهران

1391/8/27 4:39
175 بازدید
اشتراک گذاری

تب در کودکان بسیار خطرناک است!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

پریروز یهویی تب کردی و تبت هم خیلی بالا بود .زنگ زدم و دکترت بعداز ظهر ساعت ٣:٣٠ وقت داد بابا سر موقع اومد سه تایی رفتیم دکتر.

 

اون هم گفت که سرما خوردی اما این یه ویروس جدیده افتاده بین کودکان.دارو داد و طریقه ی پاشویه ی جدید رو بهمون یاد داد .شیرت رو هم عوض کرد و گفت باید روزی ٣وعده هم حتما غذابخوری.اومدیم خونه .هرچی بهت استامینوفن دادیم شیاف گذاشتیم پاشویه کردیم تبت می اومد پایین اما دوباره از قبلش بالا تر می رفت.البته دکتر گفته بود که ٤٨ساعت در این نوع ویروس طول می کشه که تب بیاد پایین اما تب خیلی برات خطرناک بود مثل یه غول بیابونی تبت جلوم رژه می رفت اعصابم کلا به هم ریخته بود می ترسیدم هر آن خدای نکرده تشنج کنی می ترسیدم خیلی و قلبم داشت می اومد تودهنم خلاصه بهت شیر دادم و داروت رو خوروندم و حاضر شدیم ساعت ١١:٢٠شب بریم بیمارستان کودکان. رفتیم ولی چشمت روز بد نبینه اورژانس کودکان پر بود ماشینها همه تا وسط خیابون پارک کرده بودند .نوبت گرفتیم اما تازه متوجه شدیم ٧٠نفر قبل از ما توی نوبتند.رفتیم بیمارستان جم .اون موقع شب کشیک اطفال نداشت که .خلاصه با اصرار ما و اینکه گفتیم قبلا بیمار دکتر هرندی متخص اطفال جم هستی دکتر معاینه ات کرد و با دکتر هرندی تماس گرفت اون هم هرچی دکتر سرمدی قبلا توصیه کرده بود +بخور سرد رو تجویز کرد.بعد رفتیم بیمارستان فوق تخصصی کودکان مفید اونجا هم غلغله بود انگار اون شب تمام بچه های تهران بیمار شده بودند. خلاصه معاینه ات کردند و بازهم همون توصیه هارو کردند در مورد تبت هم سوال کردیم و با یک دنیا استرس اومدیم خونه هر یک ساعت بابابایی کشیک گذاشتیم و بهت می رسیدیمتبت  شیرت  داروهات و همه چیز تا اینکه جمعه دیدم یه هوا کمتر شده تبت ولی هنوز اگه استامینوفن نخوری و لباست کم نباشه همون میشی.امروز شنبه می خوام وقت بگیرم بریم پیش دکتر فیروز آبادی ئکتر خودت که ٥شنبه نبود تا ببینیم در چه وضعیتی هستی عزیزم.

یاسمن جون تا تو بزرگ بشی فکر کنم من یکی که دق مرگ میشم همیشه سعی میکردم درک کنم و حالا هرچی می گذره بیشتر درک می کنم چقدر والدین ما برای ما مرارت و دلواپسی کشیدند خدا اجر شون بده و سایه ی مهربونشون رو هرگز از سر  ما   کم نکنه انشاالله.

خلاصه یاسمن و تبش و یک شهر کودک بیمار مثل یاسمن و یه دنیا پدر و مادر نگران مثل ما

خدایا تمام بیماران را شفا بده و قلبهای نگران رو آرامش ببخش.

آمین.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)